تحلیل بنیادی سهام در بورس
تحلیل بنیادی سهام در بورس
قبل از شروع بحث اشاره به صحبت یک تحلیلگر معروف خالی از لطف نیست:
پری کوفمن(Perry Kaufman) یک تحلیلگر و یک معامله گر حرفه ای امریکایی است که در سال ۱۹۶۶ در سخنرانی برای صدها تن در مورد تحلیل بازار سرمایه مقابل او گرد آمده بودند اشاره کرد که “اگر یک دقیقه وقت داشته باشید، به شما خواهم آموخت که چگونه در بازار سهام پول درآورید: سهم را پایین بخرید و بالا بفروشید!
حالا اگر ۵ یا ۱۰ سال وقت دارید، به شما یاد خواهم داد که یک سهم، چه موقع بالا و چه موقع پایین است.” این سخن از کوفمن اهمیت آموزش تحلیل بنیادی را دوچندان می نماید که در ادامه به این موضوع می پردازیم.
آموزش تحلیل بنیادی را از کجا شروع کنیم؟
در مرحله صفر و شروع کار در آموزش تحلیل بنیادی می بایست خوب شرکت را بشناسید.
باید بدانید که فعالیت شرکت چیست؟ چه محصولی تولید می کند؟ از چه موادی برای تولید آن محصول استفاده می کند؟ آن مواد را از کجا می خرد؟ محصول را به کجا می فروشد؟ و سوالاتی از این قبیل که باید از آن اطلاع داشته باشید.
اکنون ممکن است برای شما سوال پیش بیاید که این اطلاعات را چگونه می توانم بدست آورم. منابع زیاد است. یکی از منابع تحلیل سایر تحلیلگران است، یکی دیگر(معتبرترین) صورتهای مالی شرکت است که در سایت کدال در دسترس است.
گزارش فعالیت هیئت مدیره که قبل از مجمع عمومی منتشر می شود را حتما توصیه می کنیم که مطالعه بفرمایید چرا که اطلاعات بسیار خوبی از شرکت و چشم انداز آتی آن شرکت به شما می دهد.
به صورت مفصل در جلسات بعدی در خصوص این گزارش ها و اطلاعات و محتویات آنها بحث خواهیم نمود. پس از اینکه شرکت را خوب شناختید، باید به این سوال پاسخ دهید: چرا من می خواهم شرکت X را تحلیل نمایم و هدفم از این کار چیست؟
تجزیهوتحلیل بنیادی چگونه انجام میشود؟
تحلیل بنیادی درواقع صرف زمان و مطالعه اعداد ترازنامه یک شرکت، وضعیت جریان نقدی، وضعیت درآمد و نحوه کنار هم قرار گرفتن آنهاست.
اما فراتر از اعداد، یک تحلیلگر بنیادی اهمیت ویژهای به جنبههای نامشهود مانند کیفیت مدیریت و سهم بازار را میدهد. همچنین داشتن یک بینش جامع در مورد جهت بازار و روند صنعت، تصویر کاملتری را ارائه میکند.
بهطور خلاصه، اصول یک شرکت به دو جنبه وسیع کمی و کیفی تقسیم میشود. بسیاری از تحلیلگران در هنگام تصمیمگیری هر دو جنبه را باهم در نظر میگیرند.
اصول کمی
اصول کمی قابلاندازهگیری هستند و شامل ویژگیهای عددی در مورد یک عملیات تجاری هستند. این اصول از طریق صورتحسابهای مالی شرکت، به دست میآیند.
این صورتحسابها، سود، درآمدهای کوتاهمدت، نقدینگی و سایر داراییها را نشان میدهند و چندین نام دارند. سه نوع صورتوضعیتهای مالی که باید در نظر داشته باشید عبارتاند از ترازنامه، صورتحساب درآمد و صورت سود و زیان.
ترازنامه توانایی شرکت را برای برقراری تعادل بین داراییها و میزان بدهیاش به سایر نهادهای مختلف را نشان میدهد.
درحالیکه صورتحساب درآمد، میزان درآمد و مخارج شرکت را در یک بازه زمانی مشخص نشان میدهد. شما از طریق این صورتحساب میتوانید متوجه شوید که شرکت درآمدی کسب کرده است یا ازدستداده است.
همچنین، میزان نقدینگی شرکت برای خرید هر آنچه که برای بهبود یا گسترش کسبوکار موردنیاز است، بامطالعه وضعیت نقدینگی شرکت قابلبررسی است.
با انجام تحلیل بنیادی کمی باید بتوانید تشخیص دهید که آیا شرکت پولسازی میکند یا نه. شرکت چه مقدار از هر دلاری را که به دست میآورد، سود میبرد؟ آیا درآمد کوتاهمدت افزایش مییابد؟
حتی اگر یک شرکت به سوددهی رسیده باشد، نشانه حرکت روبهجلوی کمپانی و رشد مثبت آن در درآمد است. یک شرکت سالم باید بتواند بدهی خود را پرداخت کند.
اصول کیفی
علاوه بر مطالعه اعداد موجود در صورتحسابهای مالی، شما باید جنبههای نامشخص کسبوکار را نیز تحلیل کنید. آیا میدانید مدل کسبوکار شرکت چیست؟ آیا با فعالیتهای اصلی مجموعه آشنا هستید؟
یکی از مواردی که باید از آقای بافت یاد بگیریم این است که او هرگز در صنعت تکنولوژی سرمایهگذاری نمیکند زیرا در مورد فعالیتهای این صنعت اطلاعاتی ندارد. یک سرمایهگذار باید در رابطه با صنعت و حوزه فعالیتی که تمایل به سرمایهگذاری دارد اطلاعات کافی داشته باشد.
یکی دیگر از جنبههای مهم که باید در نظر گرفته شود، مزیت رقابتی است. زیرا این کاتالیزور است که موفقیت در درازمدت یک کسبوکار را هدایت میکند. Michael Porter از مدرسه کسبوکار هاروارد بیان میکند که داشتن یک مزیت رقابتی پایدار با داشتن یک وضعیت رقابتی منحصربهفرد به دست میآید.
ادامه توضیحات:
شاید یکی از جنبههای کیفی که نباید نادیده گرفته شود، کیفیت مدیریت است. برای اینکه به عمق این موضوع پی ببرید باید یک سرمایهگذار بزرگ باشید.
بنابراین میتوانید فرصتی برای دیدار با رهبران و درک بهتر اینکه چگونه کسبوکارشان را اداره میکنند داشته باشید. اما سرمایهگذاران معمولی و یا تحلیلگران تنها میتوانند اطلاعات اولیه را با رجوع کردن به وب سایتها و پرسوجو درباره مدیران در اینترنت به دست آورند.
توجه داشته باشید که عملکرد کلیدی و تصمیمات بزرگ و نحوه تأثیرگذاری آنها بر روی کسبوکار را باید در نظر بگیرید.
علاوه بر اینها، شما نیاز دارید تا در مورد رشد کلی صنعت، سهم بازار در میان کمپانیهای دیگر و مشتریان اطلاعاتی داشته باشید. آیا صنعت در حال رشد است؟ اگر چنین است شرکتهایی که سهم بیشتری از بازار را دارند باید بهترین گزینهها باشند.
همچنین تحلیل کیفی میطلبد تا به چرخه کسبوکار نیز توجه داشته باشید. همه این مسائل در سلامت مالی یک شرکت تأثیرگذار است.
گفته میشود که تحلیل بنیادی اساس سرمایهگذاری است. هدف هر سرمایهگذاری این است که به دنبال سهام بنیادی باشد. اما اصول یک شرکت، اصول پیچیدهای هستند و به همین علت در بین تحلیلگران بنیادی استراتژیها متفاوت است.
درحالیکه هیچیک از روشها بر دیگری برتری ندارند. تا زمانی که شما میتوانید تجزیهوتحلیل خود را با اعداد مطمئن پشتیبانی کنید و آنها را با روند و شرایط و صنعت و اقتصاد فعلی مطابقت دهید، بهدرستی آنالیز را انجام دادهاید.
دو رویکرد تحلیل بنیادی
ممکن است خبری مختص آن شرکت بشنوید که بر وضعیت مالی آن شرکت اثر گذار باشد(مثل معافیت مالیاتی یا پرداخت تسهیلات ارزان یا بستن قرارداد جدید توسط آن شرکت یا …). به این رویکرد پایین به بالا می گویند.
یا اینکه ممکن است شما خبری در خصوص صنعت آن شرکت و یا اقتصاد داخلی و جهانی و بازارهای جهانی محصولات آن شرکت بشنوید که می خواهید ببینید تأثیر آن بر وضعیت و عملکرد مالی آن شرکت چگونه است. به این حالت، رویکرد بالا به پایین می گویند.
بر اساس تجربه، رویکرد نخست تحلیل بنیادی یعنی پایین به بالا برای افراد تازه وارد مناسب تر و رویکرد بالا به پایین برای افراد با تجربه و دانش اختصاصی مناسب تر است. چرا که در روش بالا به پایین شما نیاز دارید تا از شرکت های هم گروه بیشتری اطلاعات داشته باشید.
چه موقع از رویکرد نخست و چه موقع از رویکرد دوم استفاده می شود؟
در پاسخ باید بگوییم تنها وجه تمایز آنها در انتخاب، آن عامل جاذبه ای است که شما را به طرف آن شرکت یا صنعت سوق می دهد. مثلا می گویند قیمت جهانی محصول Y افزایش یافت، در این صورت می روید سراغ رویکرد بالا به پایین.
در بازار سرمایه ایران از هر دو رویکرد استفاده می شود. حتی در تحلیل تکنیکال هم این دو رویکرد کاربرد دارند(مثلا نمودار شاخص صنعت را می بینید و یک سهم از داخلش پیدا می کنید(بالا به پایین) یا یک سهم تحلیل می کنید و سپس شاخص صنعت(پایین به بالا)).
حال برگردیم به سوال :
چرا من می خواهم شرکت X را تحلیل نمایم و هدفم از این کار چیست؟
دلیل اینکه شما می خواهید شرکت را تحلیل نمایید وجود یکی از دو رویکرد بالا است که مانند یک جاذبه شما را به سمت آن شرکت می کشاند.
هدف شما از تحلیل بنیادی، این است که تأثیر آن عامل جاذبه بر روی شرکت را حساب کنید. سپس تغییر ارزش آن شرکت و در نهایت تصمیم بگیرید که آیا آن شرکت برای سرمایه گذاری مناسب است یا خیر!
بنابراین، از زمان صفر تا لحظه ای که می خواهید تصمیم بگیرید سهمی ارزش خرید دارد یا خیر، شامل مراحل زیر است:
- شناخت شرکت
- پیش بینی عملکرد شرکت
- محاسبه ارزش ذاتی و واقعی شرکت
- تصمیم به خرید، فروش یا نگهداری سهم با توجه به مرحله قبل
پس با تحلیل بنیادی دنبال این هستید که سهم چقدر می ارزد. زمانی باید یک سهم را پس از انجام تحلیل بنیادی خرید کرد که ارزش ذاتی و واقعی آن سهم بیش از قیمت سهم در بازار باشد.
در تصویر زیر روند قیمت سهام و ارزش ذاتی یک سهم را مشاهده می کنید که هر زمان ارزش ذاتی سهم(نمودار قرمز) بالاتر از قیمت بازاری سهم (نمودار سیاه) باشد، اقدام به خرید سهام کرده و بالعکس.